سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















شورشیرین

   روز های ظلمت بود، اگر چه برای او عصر نور بود. عصر جهل و نادانی بود؛ اگرچه او در آن روزگار آگاه ترینان به شمار می رفت. عصر وحشی گری و دشمنی بود ولی او نمونه انسان کامل بود. آری او همسر فرزانه بهترین جوان روزگارش محمدبن عبد الله بود و کیست که محمد (ص) را نشناسد و امتیازات او را انکار کند؟ درست است؛ سال هایی از او بزرگتر است و همه مال و دارایی اش ، زندگی اش ،هستی اش را به او سپرده ، حتی پیشنهاد اولیه ازدواج را هم خودش داده، خیلی ها بر او خورده گرفتند اما همه را صبر کرد چون می دانست محمد(ص) همه هستی را می ارزد، اصلا بهای یک لحظه با محمد زیستن به دادن همه سال های عمر می ارزد!

   او در همسر امینش چیزهایی می دید که حاضر می شد به خاطرش همه چیزش را فدا کند ، خدیجه دختر خویلد از نظر کمال ، جمال ، شخصیت و بزرگواری سرور زنان زمان خود بود ، از تبار درخت ریشه دار تناور و ثابت و استواری که در میان خویشان خود به بلندی روح و همت عالی شناخته شده و دارای شخصیتی والا ، فکری ثابت و دیدگاهی صحیح؛ ثروتمند هم که بود ،مگر محمد چه داشت که به وی گفته بود :«... اگر بخواهی ازدواج کنی ، من به کنیزی شما حاضرم!» ؟

   ...و خدیجه دختر خویلد همسر محمد امین شد! پسر عبد الله بن عبد المطلب همان جوانی که چند روز زندگی اش را به صد شتر بخشیده بودند! البته محمد نیز خوب قدرش را می دانست؛ احساس می کرد با وجود خدیجه نیرویی پنهان پشتیبان اوست و وجودش با او محکم است. گویی می دانست در آینده همراه او خواهد ایستاد، اولین بانویی است که ایمان می آورد و زمانی که هیچ کس او را تایید نمی کند ، او تصدیقش خواهد کرد، ریحانه بهشتی اش «فاطمه» را طی خاطره ای زیبا به او خواهد سپرد و دوستی و محبت و اخلاصشان در زندگی مشترک برای برخی ها رشک آفرین خواهد شد!

   پیامبر (ص) هر جا می رفت او هم می رفت و با او در غار معتکف بود و همراه او در بیابان ها و صحراها بسر می برد. اگر جسم خدیجه همراه او نبود ، ولی روح و فکرش هرگز از وی جدا نمی شدو هماره حامی اش بود ، هیچگاه از غیبت او خسته نمی شد، واقیت را درک می کرد.

   آری در حالی که مشتاقانه و مخلصانه همه دارایی اش ، نه! دارایی محمد (ص) را ، خرج تبلیغ برای دین خدا کرده بود همراه شوهر و سایر همکیشانش به شعب ابی طالب پناه برد.

   سه سال گذشت... سال سختی بود سال وفات خدیجه همسر مهربان و وفات ابو طالب عموی بزرگوار رسول الله ، آن سال عام الحزن شد، رسول الله و مسلمانان دو حامی پاک و مخلص و بی ادعا را از دست داده بودند و سزا بود که «عام الحزن» نامیده شود ،«سال اندوه».   

   هنگامی که خدیجه وفات کرد فاطمه(س) جای خالی مادر را می دید و احساس تنهایی می کرد از این رو به پدر پناه می برد ، گرد او می چرخید و می گفت:«یا ابة این امی ؟» پدر جان مادرم کجاست؟جبریل در این هنگام نازل شد و به پیامبر عرض کرد :«خداوند امر می کند که فاطمه را سلام برسان و بگو مادرت در اتاقی قرار دارد که از یک دانه گوهر ساخته شده است . پایه اش از طلا و ستون آن از یاقوت سرخ است. او بین آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران حضور دارد.»

    زهرای مرضیه عرض کرد :«انّ الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام» به درستی که خداوند خود سلام است واز اوست سلام و به سوی اوست سلام!

            خدایا به همه ما بینش وتفکری خدیجه وار عطا فرما تا قادر باشیم همواره در زندگی راه درست و صحیح و الهی را بپوییم.


نوشته شده در چهارشنبه 85/7/12ساعت 9:1 صبح توسط دوخواهر| نظرات ( ) |